رسم عاشقی
حضرت عشق بفرماکه دلم خانه ی توست
قهوه را بردار و یک قاشق شکر… سم بیشتر
پیش رویم هم بزن آن را دمادم بیشتر
قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست
می شوم هرآن به نوشیدن مصمّم بیشتر
صندلی بگذار و بنشین روبرویم،وقت نیست
حرف ها داریم ، صدها راز مبهم، بیشتر
…
راستش من مرد رؤیایت نبودم هیچوقت
هرچه شادی دیدی از این زندگی ، غم بیشتر
ما دو مرغ عشق، امّا تا همیشه در قفس
ما جدا از هم غم انگیزیم، با هم بیشتر
عمق فنجان هرچه کمتر می شود حس می کنم
عرض ِ میز ِ بینمان انگار کم کم بیشتر
خاطرت باشد ، کسی را خواستی مجنون کنی
زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر
حیف باید شاعری خوشنام بودم در بهشت
مادرم حوّا مقصّر بود، آدم بیشتر
□
سوخت نصف حرف هایم در گلو…امّا تو را
هرچه می سوزد گلویم دوست دارم بیشتر
نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم فروردین 1390ساعت 17:47 توسط سما| يک نظر
کلید کنید mujtaba ronaldo
نظرات شما عزیزان: